افسانه‌ی ما
۱۳۸۲ بهمن ۲۹, چهارشنبه
نه پسرم!کار دنيا همونطوريه که بايد.جاي اين کارها هم همينجاست.وقتي کنار من باشي که دلتنگ من نميشي٫ميشي؟
ادميزاد نياز داره به اون چيزهايي که٫چه درست و چه نادرست٫ازشون تشکيل شده.تا وقتي که لباسي تنته شکايتت از سرما معني پيدا نميکنه.مجبوريم که متعلق باشيم٫به جايي.به گذشته اي.به انسانهايي٫و اين مربوط به بحث بي تعلق بودن انسان نميشه.اون چيزهايي که زندگي ما رو عيني کردند٫براي ما اصالت پيدا کردند٫و وقتي اصالت پيدا کردند به نوعي داخل شخصيتمان شدند و وقتي داخل شخصيت شدند٫بيهوده است تلاش براي نديده گرفتنشون.شايد اگر از اول دانسته زاده ميشدم هيچ کجا ريشه نميکردم٫اما اينبار که کسي از من نپرسيد٫چه خوشايندم باشد و چه نه بخش عمده اش مدتهاست در خاکي فرو شده