افسانه‌ی ما
۱۳۸۵ اردیبهشت ۸, جمعه
راه حلي داري ؟
راه نجاتي براي كشتي شكسته
كه نه غرق مي شود نه نجات پيدا مي كند
من فقط من
قابليت حلول در تو را دارم
از آب هاي دريا ها به اندازه نوشيده ام
و آفتاب پوستم را به اندازه سوزانده
و ماهي هاي وحشي گوشتم را به اندازه خورده اند
من فقط من
از سفر رنج برده ام از بي قراري
راه حلي داري ؟
براي اين شمشير كه ما را دو نيمه كرده
بي آنكه بميريم
افيوني كه به هم مي دهيم
بي آنكه تخديرمان كند
من فقط من
مي خواهم استراحت كنم روي هر سنگي كه شد
لم بدهم بر هر شانه اي كه شد
از كشتي بي بادبان خسته
از ساحل بي ساحل
تسليم شو
امضاء مي كنم
بگذار بخوابم



نزار قبانی.صد نامه ی عاشقانه
۱۳۸۵ فروردین ۱۳, یکشنبه

دستم را زیر چانه ام زده ام و آرزو میکنم کاش کمی زندگی در وجودم بود تا روز تولدت وسط دلت میکاشتمش.
عزیزترین داداشی دنیا...شاید خودت هم ندانی که خرده های شکسته ات هم برای من بزرگ تر از هر جان سالمیست
هرطور که بشود..هرجا که باشم
۱۳۸۵ فروردین ۱۲, شنبه
همه ی آدمهای این فامیل میتوانستند ادعا کنند که سال نو را با سایه ی مرگ شروع کردند،جز من. ادعاهای من را کسی به رسمیت نمیشناسد.همانطور که وقتی به دوستم میگویم:"مرد" و سنگینی حرفم را نمیشنود و با: "راحت شد" گفتنی دهانم را میبندد و شادمانه به برنامه ریزی تعطیلاتش ادامه میدهد که دست بر قضا من هم باید درش سهیم باشم.همانطور که مصلحت ها همیشه به انتخاب مجبورم میکنند و من آرام گوشه ای خاطرات و انسانهای گذشته ام را بی مقاومت چال میکنم و عزاداری هایم را در همان خلوت برگزار میکنم.دیگر گاهی خودم هم از خنده هایم تعجب میکنم وقتی که در ذهنم عزادارم.چه اهمیتی دارد که دیگران بدانند که ذهن انسان از پشت چهره ی بی تفاوتش به کجاها پرواز میکند و چه ساده اشک میریزد بر فراقی که سالهاست شروع شده و میدانم پایان ندارد.میدانم که تفاوت یعنی دیوار،یعنی نه،یعنی انکار شدن،محو شدن،یعنی دور شو.
خاطره ی از دنیا رفته،بگذار تمام شهر ندانند که من تمام روزهای عید را به گذشته ام داخل دو حیاط و یک در و یک باغ و درخت خرمالو و یک عالمه آدم فکر کردم که احتمالا اگر تمامشان مثل تو پرپر بشوند نمی بینمشان و بارها در ذهنم برای تو و تمام انها تلخ ترین اشک ها را ریخته ام..
انسان پوک
انسان پوک پر از اعتماد
نگاه کن که دندانهایش
چگونه وقت جویدن سرود میخوانند
و چشمهایش
چگونه وقت خیره شدن میدرند
و او چگونه از کنار درختان خیس میگذرد
صبور،
سنگین،
سرگردان..