افسانه‌ی ما
۱۳۸۳ فروردین ۲, یکشنبه
دست از چنگ زدن برداشتم.آروم آروم با هر چیزی که قابل لمسه راه میرم و به آرزوهای نداشته ام فکر میکنم.گذشته مثل یک خواب سنگین میمونه که سالها پیش نشخوار شده و گاهی مثل غبار اروم میشینه بیخبر از اونکه ما خودمون هم بین گردگیریهای روز شنبه پاک شدیم