افسانه‌ی ما
۱۳۸۳ خرداد ۱۷, یکشنبه
اگر روزي دوباره شد که دين به چهار ديواري تنگ ذهن انهايي که خاکش رو به سرما ريختند برگردانده بشه و قفلي روش زده بشه ٫سراغ کتابهاي تاريخ بريم.براي بعدي ها که حافظه شان از ما هم ضعيفتره٫تاريخ رو با خط درشت بنويسيم.تاريخ رو هر روز مرور کنيم.ما که سالهاست درد ميکشيم٫چرا به زخم خورده ها نميمونيم؟ اين ريسمان واقعا تنگه٫چرا خفه نميشيم؟چرا نميميريم؟چرا براي نمردن دست و پا نميزنيم؟ اه..از اين چشمهاي وق زده ئ شيشه اي