افسانه‌ی ما
۱۳۸۳ تیر ۸, دوشنبه
از پسش بر نميام٫ميتونه خيال ٫که دست من رو بگيره و به طرف اخر بکشه٫ اما من نميرم٫نميتونم٫نميکشم.خانوم جون اينقدر بهم نگو ٫من دوپينگ نميکنم٫من همينجوري با داستان راه ميرم.من همينو بلدم٫فقط همين رو بلدم.سنگين راه برم اما برم٫اما باشم٫اما وجود داشته باشم