من شروع میکنم به انکار خود سانسوری.متاسفم؛ من به ته خورجین داشته هایم نگاه کنم و اصرار میکنم که چیزی میبینم و باقی قوه ی بینایی ام را انکار میکنند و من به قوه ی عقلانی ام شک میبرم و باقی عاطفه ام را. شرح افسانه ی تکه زائده ای چسبیده به پوسته ی زمین هم که خوب...آداب نمیخواهد