افسانه‌ی ما
۱۳۸۳ تیر ۲۹, دوشنبه
پریسای عزیز تو در خواب من جلوی در چوبی ان کوچه ی متروک وحشت زا که میدانم دیده امش -و نمیدانم در کدام خراب شده ای- چه میکنی؟ گذشته از این؛ چرا بیجهت به روی من لبخند میزنی؟ نکند انتظار داری برگردم ایران و عاشقت بشم؟