افسانه‌ی ما
۱۳۸۳ مرداد ۱۹, دوشنبه
آقاي مجري:خانم دکتر شما دستپختتون بهتره يا آشپزيتون؟
يک جفت چشم از بين چادر که با جديت به دوربين نگاه ميکنه؛صداي نازکي از دوردستها از بين چينهاي چادر به گوش ميرسه: بنده هميشه اين رو به همکارانم اعلام کردم؛من اصولا جراح خانمي که آشپزي بلد نباشه رو اصلا قبول ندارم.آشپزي مهمترين هنريه که هر زني بايد بهش مزين باشه
آقاي مجري:احسنت..آقاتون کدوميکي از غذاهاي شما رو بيشتر دوست دارند؟
خانم دکتر:بنده سعي ميکنم هر غذاي جديدي که اهل خونه بهش علاقمند باشند رو درست کنم.مثلا همين قورمه سبزي..يا فسنجون..(يک دور قمري داخل چشمها)..قيمه!مخصوصا قيمه
آقاي مجري:شما يقينا نمونه کامل يک زن مسلمان ايراني هستيد.دست همسرتون رو ميبوسم .خدانگهدار
من هم به نوبه خودم دست مادرتون رو ميبوسم.خدانگهدار