افسانه‌ی ما
۱۳۸۳ مهر ۱۸, شنبه
آدم مگه مریض باشه بره بگرده یه آهنگی رو ‍پیدا کنه که نباید بگوشه.کلی خودمو کشته بودم که چشمم به جمال این گل سبزه روشن شه؛که بالاخره شد.بعدش یادم افتاد که تلاشم بیمورد بوده اما از اونجایی که من بلانسبت در بعضی موارد که دوست دارم یه جور دیگه فکر کنم مثل یه قاطر وحشی لجباز میشم به خودم اطمینان کامل دادم که اصلا هم بیفایده نبوده.یهو اون صدای قدقدش بلند شد و منم یهو دلم هری ریخت پایین.گفتم دیدی؟اما خوب گفتن نداره که زهی خیال باطل!رفتم باز سر همون آهنگ خوشگله خودم که چند ماه تمام توی ترن میگوشیدمش
خوب چرا اذیت میکنی ؟خوبه من کنف شم پیش خودم؟نه وجدانیش خوبه؟