افسانه‌ی ما
۱۳۸۳ آذر ۱۳, جمعه
+کمي افاضات بفرمايم:
اول اينکه چرا نبايد فراخوان رفراندوم اينترنتي را -اگر نگويم مسخره که احساسات لطيف ملت را جريحه دار نکنم - نه انقدر جدي بدانم؟ به اين خاطر که اعضاي اپوزيسيون بعد صد سال سر گذاشتن اسم خودشان در يک صفحه مشترک به توافق رسيدند. اگر کميتش مهم باشد که اضافه کردن اسم فله اي را با يک نفر هم ميشود ترتيبش را داد؛ اگر کيفيتش مهم است که اينهمه اصرار براي امضا چرا؟
يک حرف نه چندان بي ربط..ميميريم اگر محور نباشيم؟ همه جورش رو ديده بوديم جز اينکه براي اثبات علاقه ات به ازادي و دمکراسي در هر جا که اسمش برده ميشود حاضر بشوي و ابراز علاقه کني. شما که دوست داري يه خاطر ازادي چماق بخوري و احساس ميکني کمکي به تسريع روندش کردي خوب دمت گرم! هم پول تاکسي بده هم حضور داشته باش؛ بهاي عقيده ات است ديگر؛ها؟! اما عزيز جان تو را به ابليس قسم نسخه نپيچ! کسي براي کسي تعيين نميکند که چطور بها بپردازد؛ چطور به عقايدش عمل کند؛ کجا باشد؛ چه عملي نشانه فضل ادمهاست.چرا بايد چيزي رو به هم اثبات کنيم؟ چرا بايد تو به جاي من فکر کني که گفتن حرفي لازم است يا نه؟ چرا بايد او تعيين کند که امضا ما به معناي گام برداشتن يا فعال بودن يا ازاديخواه بودن است و امضا نکردنمان کبک سر فرو کرده در برف بودنمان را ميرساند؟ چرا گير ميدين اقا؟! إ
يک چيز ديگه؛ اعتراض کردن به تحريف نام خليج فارس يک طرف؛ اون احساس غرور ملي و دور خودمان بگرديم که بعد صد سال عده اي بالاتر از هزار نفر با هم يک جا توافق داشتند اش يک طرف!
فحش و فضيحت هم نداره؛غرب زده ي‌‌ِ فريب خورده ي بي عرق ِ ملي نديديد تا بحال؟