مثل هزار بار مشابه ِ ديگر امشب هم مثل طوطي تکرار ميکنم: زندگي ِ آتش زده بهتره يا تحمل تحقير شدن؟ مثل هزار بار ديگه جوابي براي خودم ندارم.مثل همون هزار بار باز آينه رو ميارم که اينقدر تنها نباشم وقتِ گذراندن اين لحظه هاي جهنمي ِ بعد از مراسم ِ تحقير.هر چند که چشمام پر شه و نبينم خودم رو.هرچند که فکر کنم بهتر که نبينم خودم رو توي اين حال ِ نزار.از خودم شرم مي کنم
مي دانم.قدرت دارند و برگ هاي برنده.دستهاي خالي رو فقط ميتوانم محکم روي ميز بکوبم و به کامپيوتر نگاه کنم که ري استارت ميشه
بالاخره يه چيزي ميشه