افسانه‌ی ما
۱۳۸۴ اردیبهشت ۲۶, دوشنبه
لحظاتي وجود دارند که دراز کشيدي و به سقف زل زدي و يک چيزي مثل صاعقه وجودت رو خالي ميکنه
بعد زيرلب ميگي: ديگه دوستش ندارم
بعد يه چيزي توي زندگيت تمام ميشه