يک جور بيماري جديد توي خودم کشف کردم که خيلي مهيجه.داستان از اينجا شروع ميشه که يهو مغز من در يک موردي پيام استاپ ميده و يکهو به طرز پيچيده و مرموزي تپش قلب من سه برابر ميشه و انگار توي بدنم از اجسام زنده خالي شده و فقط باد سرد
مياد.اينجور مواقع معمولا عکس العمل من بيشتر شبيه خواهران روحاني وقت تسبيحات ميشه، نه صدایی از من بلند میشه و نه حرکتی دیده میشه.فقط یک نگاه خیره به روبرو که دروغ چرا،این خلسه ی اجباری فقط از شدت ترسه که ادمو خشک میکنه و انگار زمان برای چند ساعت می ایسته.راستش...مجموعه ی همه ی اینها برای یک ادم خیلی معمولی یک کم زیادی هیجان انگیزه.