افسانه‌ی ما
۱۳۸۵ اردیبهشت ۸, جمعه
راه حلي داري ؟
راه نجاتي براي كشتي شكسته
كه نه غرق مي شود نه نجات پيدا مي كند
من فقط من
قابليت حلول در تو را دارم
از آب هاي دريا ها به اندازه نوشيده ام
و آفتاب پوستم را به اندازه سوزانده
و ماهي هاي وحشي گوشتم را به اندازه خورده اند
من فقط من
از سفر رنج برده ام از بي قراري
راه حلي داري ؟
براي اين شمشير كه ما را دو نيمه كرده
بي آنكه بميريم
افيوني كه به هم مي دهيم
بي آنكه تخديرمان كند
من فقط من
مي خواهم استراحت كنم روي هر سنگي كه شد
لم بدهم بر هر شانه اي كه شد
از كشتي بي بادبان خسته
از ساحل بي ساحل
تسليم شو
امضاء مي كنم
بگذار بخوابم



نزار قبانی.صد نامه ی عاشقانه