افسانه‌ی ما
۱۳۸۷ دی ۱۲, پنجشنبه
کم کم کرخت می شوم و گوشه ای آرام می گیرم. بیقراری محصول ناشناخته ها و ناتوانی هاست..اگر قرار بود همین حالا برگردم داخل رحم مادرم،که میدانم امن تر از آن وجود ندارد،باز هم بی تاب می بودم؟
می شود چشمها را بست و به بوی ترش رب انار و یک نردبان چوبی فکر کرد..به عشق بازی با نور آفتاب از پشت شیشه های رنگی
به آب گرم
به خاک سرد