افسانه‌ی ما
۱۳۸۸ خرداد ۱۱, دوشنبه
نشسته بودم و فکر نمی کردم و گوش نمی دادم. برای یک دقیقه از خاطرم گذشت که کجا نشستم و برای چه نشستم و چنان سنگینی حسادت را احساس کردم که گمان کردم دیگر هیچوقت نمی توانم از روی آن صندلی بلند شوم.
یک دقیقه، تمام زندگی همان یک دقیقه بود و آن یک دقیقه برای من نبود.
8 Comments:
Anonymous ناشناس said...
نمیدونی یک دقیقه به هیچی فکر نکردن یعنی چقدر خوشبختی!

مامان بشی الهی

Anonymous ناشناس said...
enghadr az harfhaye khodam baram fact nayar Reza,in fekr nakardan nabood,ghargh shodan dar yek hasrat bood

Anonymous ناشناس said...
hese ghavi va alagham be neveshteha hamechio ayan kard.heyf ke bahaneye shologhi saram modati zamingiram karde

Anonymous sofeia said...
بله.حتی اینقدر که سراغ اون محموله ی کذایی رو نگیری! اما به هر حال چیزی که تو رو لو میده ادبیات خاص خودته پسر جان!

Anonymous ناشناس said...
be kasi sepordamesh va javabesho ba bi arzesh shodane harfam gereftam.adress age hamone befrestam.hala ke internet atish shode linke peygiri ro mifrestam.

Blogger sofeiaa said...
آدرس که همونه.اما گمانم منم منتظر یک آدرس بودم ها؟!

Anonymous ناشناس said...
to se chahar rooze ayande mirese be dastet.inbar motma'en bash.adresam email mikonam