گردو جون یادت میاد یکی از شبهایی که از خستگی و دربه دردی؛وسط هزار تا کار و فکر و خستگی و بیچارگی و تنهایی که هر لحظه ممکن بود از خستگی ِ این همه؛ وسط خیابون تموم بشیم و وا بریم موقع پریدن از جوب آب، گفتی درد که میاد تنها نمیاد، تمام فک و فامیلش رو با خودش میاره؟
خواستم بگم فامیل های گردن کلفتش تازه رسیدن پشت در