افسانه‌ی ما
۱۳۸۸ اسفند ۶, پنجشنبه
این روزها
کسی، ازجایی، مدام، هر روز راس ساعت 6 صدایم می زند،
نه آنکه فقط از پریدن با چشمان باز از ندایی، به گواه صدای دویدنی از درون می فهمم، از آن رو که دل گوش شنواتری دارد، که ساعتها زودتر ازچشم بیدار است.
4 Comments:
Anonymous رضا said...
دقت کردی جدیدا مطالبی می نویسی که نمیشه راجع بهش نظر داد؟
نه دقت کردی؟

Blogger sofeiaa said...
چه امر میفرمایید قربان؟ بنویسم هوا ابریست که بیای بنویسی اما اینجا باران می بارد؟!

Anonymous رضا said...
دیگه نشد بری تو خط قهوه ای بازیا؟نمیگی دل خواننده محترم میشکنه؟گرچه با اون اعتماد به نفس تو اینا....

Blogger sofeiaa said...
نه لااقل این خواننده،تا اونجا که من میشناسمش نه دل شکسته تر از منه در زمان حاضر و نه به نظر ناراضی