افسانه‌ی ما
۱۳۸۸ اسفند ۱۰, دوشنبه
آدم های " آنها" که حمله ور شدند تا مردم ِ ما را بزنند - بیست و دوم بهمن را عرض می کنم - ضربت باتوم ها ما و دوستان را چند شقه کرد و از هم جدا شدیم و بعدتر ها که همگی خیال جمع شدیم کسی از کتک بی نصیب نمانده به لطف خدا، هرکدام به جایی پیدا شدیم.
آن زمان ِ هجمه ی دشمن، این نازنین رفیق ِ من، رها، با آن رفیق ِِ دیگر تلاشی من باب صحبت از سر انسانیت با این مضمون کردند که: "نزنید! ما هم مثل شما مردم هستیم" که گویا بی خبر بودند که "مردم" دارند آن پشت مرگ بر منافق گویان رد می شوند و لایحه ی انسان بودن ما اصولا به مجلس راه هم پیدا نکرده است. این شد که رفیق ِ بلند تر به زبان مشترک رو آورد و سنگ را برداشت و، دست مریزاد به نشانه گیری اش، یکی از اهل بهشت را نشانه گرفت و گویا به هدف هم خورد. آن وقت بود که حضرات متوجه شدند بله،ما هم مردم هستیم و سنگ ها را پس فرستادند، نشانه اش هم کبودی روی پای آن رها جانم.
این است که همچنان مصرم به این فکر که آدمها غرق دیدن دوردست ها شدند و انگار باید گاهی دامنشان را گرفت و کشید و فریاد زد: آن دور تر ها هیچ خبری نیست، خبر این جاست،جلوی پایت را نگاه کن که از ندیده شدنت دارم زیر دست و پایت له می شوم.
روزگار ِ آدم های فراری است، مرد می خواهد که دمی بنشیند و دور و برش را، زیر پایش را،جلوی چشمش را و بالای سرش را نگاه کند. که کفشهایش جفت نباشد دم دستش آماده ی فرار، که جرات ایستادن و دیدن از نزدیک را داشته باشد.چیزهای ملموس و کوچک و دست یافتنی، دردهای واقعی، آنها که واقعا باید بلند شد و کاری برایشان کرد، که افق هر چه دور تر و درد هر چه بزرگ تر و مشکل هر چه حل نشدنی تر و چشم انداز هر چه وسیع تر و آرمان هر چه والاتر، کلمات زیباتر و کار آسانتر و صحبت ها کلی تر و کار ها نشستنی تر و چشم ها نیم بسته تر و شعار ها مهیج تر و همه چیز رویایی تر، که اما به کائنات، بطن زندگی آن نیست.
زندگی بود آن سنگی که روزبهان پرت کرد، سنگ خوردند و درد کشیدند، اما شنیده شدند و دیده شدند و زیر دست و پای آن هیاهوی پوچ در سکوت له نشدند.

5 Comments:
Anonymous رضا said...
با کدام دلخوشی؟

Blogger sofeiaa said...
کی قرار به دلخوشی گذاشته بوده؟

Anonymous رضا said...
آخه بدون دلخوشی(امید) که نمیشه رفت دنبال رویاهاقربونت.منظورم این بود.

Anonymous یونس said...
درود بر سوفیا. تقریبن تمام نوشته هات را خواندم. شما درد را می شناسید.

Blogger sofeiaa said...
عرض ارادت استاد