افسانه‌ی ما
۱۳۸۹ فروردین ۱۷, سه‌شنبه
به غزل جانم:

راستش گمانم این نیست که بعد از پرسیدن این سوال منتظر جوابی بوده باشی، رفتن تصمیمی است که انگیزه های خیلی شخصی باعثش می شود، اما چیزی که می شود به جای جواب لابه لای صحبت دیگران احتمالا دریافت کرد قوت قلب، شهامت بیشتر است شاید برای زدن به قلب این داستان که برای ما آنقدر هم آشنا نیست.
فقط خواستم بگویم بیست و هفت سالگی در دوره ای از زمان قرار می گیرد که احتمالا جزو بارهای آخری می شود که به سادگی خودت را در سراشیبی پرت می کنی و بدون صد هزار چرتکه و دفتر و منشی و وکیل تصمیم مهمی می گیری و از پرداختن بهایش ترس نداری.
حتی تو رفیق جان، که یک شیرازی بر حق هستی!
1 Comments:
Anonymous رضا said...
بعد از مدتها یه لینک به بیرون دادیا!؟
راستی چی شد؟ایمیلو خوندی؟