افسانه‌ی ما
۱۳۸۹ فروردین ۲۸, شنبه
آقای مزاحم تلفنی :
سه ماه از زمانی که کشف کردی دستگیره ی در این خانه را جز من کسی نمی چرخاند و سر و کله ات پیدا شده می گذرد. ظاهرا تو از من خاطرت به این تنهایی  ِ مدام جمع تر بود که دل آسوده تا پشت در می آیی و یادداشت از زیر در می اندازی تا وقتی پایم را داخل خانه می گذارم سهمم از نگرانی را گرفته باشم.
این اصرار ِ مدام برای شنیده شدن ِ زنگ تلفنت.. نمی دانم کدام مان اسیر آن یکی هستیم. تو چه خبر داری این زنگ ها چه بر سر من می آورند؟ یاد زندانبان جان سخت و یاد صداهای بهتر از بوی بهار. وقت ِ زنگ زدنت از کنار این پنجره رد شو. شاید نسیمی وزید و پرده کنار رفت و کسی را دیدی که با صدای زنگ از جایش پریده و در امتداد نور کم رنگی نشسته و با یادی رفته است و تو هم چنان زنگ می زنی، زنگ می زنی، زنگ می زنی.
حالا دیگر رفیق شده ایم. تو سکوت ِ خانه ام را بشکن و من سیم تلفن را نمی کشم تا شنیده شوی، اما رفیق! رحمی به من بکن و نیمه شب ها صدای آن لامصب را در نیاور.برای دل های با یاد رفته ی گوشه نشین، این صدا معنای دیگری دارد.
شب هایم را به من ببخش. به من و دخترک ام که روی درخت پرتغال نشسته و برای دلم فلوت می زند. در دنیای کوچکی که صدای هیچ زنگی از جا تکان مان نمی دهد.
6 Comments:
Anonymous ناشناس said...
تصور می کردم نسل مزاحمان تلفنی در ایران منقرض شده است . بهرحال عوض کردن یک شماره تلفن کار سختی نباید باشد . تولیذات سی و یک سالهء اخیر در دارالمجانین ایران بهتر از این نمی شوند .

Blogger sofeiaa said...
بله سخت نیست، اما خانه از من نیست و در ثانی..تلفن را عوض کردیم، در ِ خانه را بکنیم و کجا نصب کنبم؟

Anonymous ناشناس said...
مثالی هست در عربی که می گوید : الرعب فی الرعب . هراس در هراس .
در ترسخانه ای بزرگ بنام ایران باشی و هراسی اختصاصی هم داشته باشی . بیزارم این وحشتسرای توی در توی .

Anonymous رضا said...
جدیه؟
راستی وقت کردی ایمیل بده واسه هماهنگی...

Anonymous yadet rafte amid said...
modatha bood be safat sar nemizadam etefaghi ye bare dige yadam oftade ....chera hameye etefaghaye jahan baraye too miofte??

زنده باد به این قلم سیمین نازنین