افسانه‌ی ما
۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۱, سه‌شنبه
ظهر ِ دوشنبه از سه در ِ مختلف خودمان را چپاندیم داخل دانشگاه تهران تا هر صحنه ای در این پنجاه تومنی بزرگ ببینیم جز کمی درد در صورت ِ این ملت که باعث جمع شدن شان کنار هم شده باشد.
خبر خاصی نبود، مجسمه ها هم همه سر جای شان بودند. بسکتبال، بولینگ، جمع کردن ته سیگار برای معاوضه با دلستر و نهار می توانست آدم ها را کنار هم جمع کند، کشته شدن آدم ها نه.
سیلی ِ کاری اما در زمین ِ دانشکده ی هنر نواخته شد. نخبگان پر درد ِ سیاسی ترین دانشگاه ِ ممکلت با سرزندگی و بی خبری و شادی هایشان آنقدر شگفت زده مان کردند که برای لحظاتی بی رمق ایستادیم به تماشا: دوستان با تمرکز مشغول ِ کشیدن ِ خرگوش و میکی موس و خورشید و ماه با گچ های رنگ و وارنگ روی زمین بودند.
این طور شد که بعد از لحظاتی سکوت که از آن خشم و خستگی می ریخت صحنه ای به این شکل اتفاق افتاد: رفتم طرف میز ِ گچ ها و بسته ی گچ را گرفتم طرف رفقا. هم را نگاهی کردیم، گچ ها را برداشتیم و حمله کردیم به زمین. البته شعارها و عکس های طناب ِ دار و آدم های بی جان و نمادهای ما به قشنگی میکی موس ِ دوستان نبود، اما یقینا تاثیرات ِ روانی چشمگیر تری روی مسئولین ِ این نمایش مفرح داشت. حداقل اش یکی شان را کشاند وسط زمین و در حالی که سر ِ یک بنده ی خدای خوشحالی که داشت تند تند از شاهکارهای ما عکس می گرفت داد می زد و تلاش می کرد با پا اثرات ِ کارهای هنری ما را پاک کند با یک آقایی تماس گرفت که خوب، فکر نمی کنم زیاد از دیدن ِ هم خوشحال می شدیم. این شد که وسط ِ آن هوس و پوس بی سر و صدا راهمان را کشیدیم و رفتیم.
البته ظاهرا کشیدن ِ پا فایده ای نداشته، نیم ساعت بعد در گذری از کنار ِ زمین شلنگ ِ آب ای مشاهده شد که روی زمین گرفته بودند و بساط ِ نقاشی و شادی هم جمع شده بود که، خوب..چه بهتر!
اوضاع که به این سمت جهش داشته باشد که چند نفر روی طناب ِ دار معلق باشند و جای رد پای کمی درد، صحنه ای دندان گیر تر از  بولینگ بازی ِ ملت نبینی، صحنه ی روز ِ اعتراض ما به این جا ختم می شود که خسته تر از وقت ِ آمدن ولو شده باشیم روی جدول و بعد از یک ربع سکوت، رفیق ما در بیاید که:
- ما...به خرداد ِ پر از فاجعه عادت داریم.
- البته هوا که واقعا گرم هست، اما راستش اون حادثه بود، نه فاجعه
- حادثه مال ِ سال پیش بود، به امید خدا این نسخه ی تصحیح شده ی امساله.

...و خوب حرف حساب طبیعتا جواب ندارد.
15 Comments:
Anonymous رضا said...
ینی هنوز به این شیوه ی رسوب زدایی،دراین کالیبر و در این زمان اعتقاد داری؟

Blogger sofeiaa said...
من به هر کاری که بی تفاوتی نباشه اعتقاد دارم.
ایده ال من نیست که حرکتم رو تعیین می کنه، امکانات موجود محدودند و باید واقع بین بود

Anonymous رضا said...
داستانه اون تسته چی بود؟

دختر جون، تو بلند شدی رفتی تا دانشگاه تهران واسه اعتراض؟ و اونجا ناراحت شدی از اینکه یه سری بچه ی بیست و چند ساله بجای اینکه دنبال طناب دار و الباقی نمادهای مرگ که شما چسبیدین بهش باشن، خیلی ساده داشتن روی زمین نقاشی میکی موس می کشیدن؟! کاری که آدم فقط توی این سن و ساله که میتونه انجام بده که پس فردا که پا به سن گذاشت، نشینه کنج خلوتش و حسرت عمر رفته رو نخوره؟

Blogger sofeiaa said...
بله رفتم، ناراحت هم شدم. اگه اینقدر هم نمیشه فهمید که اون نماد مرگ برای عزیز بودن زندگی آدم هاست نه علاقه به مرگ و اون عمر که ازش حرف می زنی برای بقیه هم عزیزه و می تونه خیلی راحت فردا نوبت همین صورتی های خوشحال باشه هم که یا نوشتن من ایراد داره یا خوندن شما

البته مشکل نوشته ی تو نارسایی نیست، فقط عصبانیت جاری توی هر سطرشه. و در مورد اینکه عمر واسه همه عزیزه، بحثی نیست، اما فکر نمیکنی اگه همچین باوری مبنای عمل باشه، شما و رفقا حق ندارین کسی رو به استهزا بگیرین بخاطر اینکه دلش میخواد عمرش رو صرف کشیدن میکی موس روی زمین دانشگاه کنه؟ شما چطوری توی این جغرافیای سیاست زده لعنتی، از نسلی که همه ی شئون زندگیش با هزار طناب، چنان گره کوری خورده به سیاست و دنیای پر از مجهولاتش، که هیچ امیدی به باز شدن یه روزنه هم نیست لا اقل توی عمر همین نسل، انتظار دارین سرخوشی کشیدن همون میکی موس مسخره روی زمین دانشگاه رو با اضطراب و عصبیت کارای شما عوض کنه؟!
شما و هر کس دیگه، حق داره انتخاب کنه راهی رو که منجر به فدا شدن آرامش، شادی، سلامتی، جوونی و خیلی چیزهای ریز و درشت دیگه ای که داره بشه، اما این اصلا به معنی این نیست که اولا این کار یه ارزشه، و ثانیا قدم گذاشتن توی همچین راهی، این حق رو به کسی میده که دیگران رو بخاطر انتخاب راه متفاوت، سرزنش کنه. در مورد ارزش بودن یا نبودن این امر اگه بخوایم صحبت کنیم، منجر به بحث های پیچیده تر فلسفه ی اخلاق میشه که البته بی فایده هم نیست و من استقبال میکنم اگه تو و خواننده های دیگه هم محیطش رو فراهم کنید. و در مورد اینکه حق دیکته کردن ارزش های شخصی رو به دیگران نداریم، فکر نمیکنم اصلا نیازی هم به بحث باشه، درسته؟

Blogger sofeiaa said...
استهزا و دیکته کردن عقاید شخصی و انتظار این که مبنای عمل دیگران باورهای من یا ما باشه خیلی دوره از نویسنده ی این مطلب. این که بی تفاوتی دیگران آدم رو ناراحت یا عصبانی کنه دلیل مضحکیه برای این که این حرف رو بزنی. اگر بحث اخلاق باشه یک نکته ی ساده در همین مورد هست که بی تفاوتی در مقابل زندگی دیگران رو نمی پذیره.این آدم ها هم مثل بقیه ی ما، مثل باقی آدم ها اگر براشون مشکل خیلی کوچیک تری در سطح اجتماه بیفته بی تفاوتی و رد شدن ما رو به عنوان یک عمل انسانی و قابل قبول نخواهند پذیرفت. همه ی این حرف ها، این کارها و این باور نهایتن برای اینه که همه ی آدم ها بتونن هرجور که می خوان زندگی کنن، اهمیت دادن به بقیه آدم ها و انتخاب هاشونه. اگر بی تفاوتی مبنا بود همین جوون الان این نقاشی ها رو هم نمی تونست روی زمین بکشه. مشکلی در این سطح با بی تفاوتی حل نمیشه. اخلاق که فقط این چند عنوان قشنگ رو نداره.همین که اگه کسی بخواد چیزی متفاوت از میکی ماوس بکشه همه ی این بساط جمع میشه به نظرم به حد کافی گویا هست. نوشتن از حسی که به آدم از دیدن عکس العمل دیگران دست می ده نه تعیین تکلیف برای بقیه است و نه دیکته کردن عقاید شخصی، اون آب گرفتن روی باقی نقاشی ها و نوشته هاست که بهش می گن دیکته کردن عقاید شخصی رفیق!

اول اینکه برای اندازه گیری فاصله ی نویسنده با اونچه که من ازش بعنوان استهزا یاد کردم، باید رجوع کنی به اون جمله ی " مجسمه ها هم همه سر جایشان بودند " که اگه توی زمینه ی متن در نظر بگیریمش، لابد منظور از مجسمه آدمای حاضر توی صحنه ( البته غیر از شما ) بودن. اگه اینطور نیست، تصحیح بفرمایید.

در مورد بی تفاوتی نسبت به زندگی دیگران، اگه قرار به اینه که صورت مسئله رو طوری طرح کنیم که نتیجه ی مورد نظر خودمون رو ارائه کنه، خب چه حاجتی به گفتگو هست اصلا؟ بذار روشنتر بگم: شما پرهیز بسیار عاقلانه و دور اندیشانه ی چند تا جوون در بهترین ایام زندگی از درگیری در مسائل به واقع پیجیده ی سیاسی که ای بسا بنده و شما که داریم راجع بهشون بحث میکنیم هم چیز خیلی زیادی از لایه های پیدا و پنهانش نمیدونیم، اون هم با در نظر گرفتن شرایط خاص تاریخی و جغرافیایی ما، به همین سادگی " بی تفاوتی نسبت به زندگی دیگران" بر چسب میزنی؟! فکر نمیکنی که این قضاوت به شدت آمیخته با احساسات شخصی باشه؟
و در نهایت راجع به این که آب گرفتن روی نقاشی ها مصداق دیکته کردن عقاید شخصیه، با شما کاملا موافقم، گرچه این به کلی از موضوع بحث ما خارجه.

Blogger sofeiaa said...
بله، این طور نیست. منظور از مجسمه همون مجسمه است، از آدم ها که حرف زده شده دیگه چه نیازی به استعاره؟
این قضاوت نیست، من یک برداشت شخصی رو از مشاهداتم در یک روز خاص نوشتم، مانیفست ندادم که "همه ی انسان هایی که در 21 سالگی روی زمین خرگوش می کشند و به هیچ چیز اعتراض نمی کنند انسان های بی عاری هستند"، این با حکم صادر کردن فرق داره. همونقدر هم به نظرم حرف تویی که همین آدم ها رو عاقل و دوراندیش می دونی می تونه به نظر من قضاوت بی موردی بیاد، که لااقل من این آدم ها رو دیدم و لابد برخوردی، حرفی، اطلاعاتی بیشتر از اون چیزی که نوشته شده توی ذهنم بوده و نخواستم بحث روان شناختی دانشجویان رشته هنر کنم و مشاهداتم رو با حسی که خودم داشتم نوشتم.
در ضمن این که آدم ها کمی درد نسبت به همنوعشون داشته باشند لزومش سیاسی شدن نیست، همون قسمت انسانی اش هم کفایت می کنه، من کی فراخوان دادم که همه ملت باید سیاسی باشند برادر من؟!
دوباره نوشته رو ببین، اعتراض به جمع نشدن همه ی آدم ها نیست، به نداشتن کمی درده، و این با دیدن چهره ی آدم ها برام مسجل نشده، مطمئنن چیزهای زیادی شنیده شده و دیده شده که دهن آدم رو به این حرف باز می کنه. منتهی چون این وبلاگ رو تفسیر المیزان در نظر نمی گیرم دلیلی نمی بینم اونقدر بسط بدم. به نظرم این اخلاق بی تفاوتی و تا مشکل برای ما نباشه به جهنم که چی شده فراگیر تر از اونه که آدم نبینه و نفهمه.

خب به نظر میرسه یکی از ما نوشته ی اون یکی رو خوب نمیخونه، پس من به سهم خودم توضیح میدم:
- اگه مستقیم به جمله ی من راجع به اون آدمها رجوع کنی، من هیچ کدوم از صفات " عاقل " و " دور اندیش " رو براشون قائل نشدم، صحبت از یک " تصمیم عاقلانه و دوراندیشانه " بود و بس، و الا من قبل از شما خودم رو در جایگاه ارزیابی روانشناختی شخصیت هیچ طیفی نمی بینم دختر خوب.
- در مورد اطلاع بیشتری که شما از این گروه داری، تا وقتی به اشتراک نذاری این چنین اطلاعاتی رو، طبیعتا اظهار نظری از طرف من بی مورده.
- سیمین نازنین، پرهیز از قضاوت رو اینطور نیش وار به من توصیه میکنی، در حالی که بهمین راحتی خودت رو مجاز میدونی به جمع بندی اینکه این جوونها چون سیاسی نشدن، لابد درد انسان و همنوع خودشون رو هم ندارن؟! تو چه دریچه ی بازی به هزار توی قلب و فکر آدمهایی که چند دقیقه فقط فرصت داشتی کنارشون باشی پیدا کردی که اینطور شفاف همه چیز رو نشون میده؟ اجازه بده " چیزهای زیادی که دیده و شنیده شده " رو عجالتا در نظر نگیرم اینجا.
- بهتره سعی کنیم در قضاوت راجع به تعامل انسان و اجتماع، برای رسیدن به قابل اطمینان ترین نتایج، همیشه نقش بسیار تاثیر گذار شرایط محیطی حاضر رو در نظر بگیریم. بعنوان مثال در مورد همین طیف جوونهای ظاهرا بیخیال نسبت به اجتماع ( و نتیجتا انسانهای دیگه )، وقتی قضاوت های ما معتبر هستن که رفتار اجتماعی اینها ( شما بهش میگین تعهد گمونم ) رو توی یک جامعه ی دموکرات، قانونمند و صد البته آزاد مورد مطالعه قرار بدیم. چیزی مثل ایالات متحده که روزی صد تا اجتماع خیابونی در اعتراض به صد تا چیز کوچیک و بزرگ، جلوی چشم نیروهای امنیتی و رسانه ها انجام میشه و هیچ نیروی دولتی/شبه دولتی سرکوبگری هم دخالت نمیکنه. اما اینجا توی ایران اسلامی تحت حاکمیت قشر روحانی/نظامی خونریز و سرکوبگری که حتی یک حرکت اساسا اجتماعی ( و نه اصلا سیاسی، چیزی مثل اعتراضات صنفی کارگری ) رو بدون دخالت امنیتی نمیذارن؟ با همچین عوامل غیر خطی ای، چطوری میتونیم میزان پایبندی آدمی رو به درد همنوع خودش بسنجیم ؟ این سوال نیاز به جوابهای قانع کننده داره.
- چه خوبه اگه کس دیگه ای احیانا این گفتگو رو دنبال میکنه، وارد بحث بشه، تا کمی این حالت دو قطبی بالقوه تعدیل بشه.

این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

بلاگر دفعه ی اول ارور داد، من کامنت رو دوباره پست کردم، بعد دیدم دوبار نمایش داده شده، این بود که یکی رو پاک کردم. چه سرویس دهنده ی باحالیه ولی که میگه پیام توسط نویسنده حذف شد!

Anonymous ناشناس said...
خانوم را..د..ش..کمتربه خودتون ودیگران دروغ تهویل بدید.... دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغدروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ ددروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغدروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ ددروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغدروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغ ددروغ دروغ دروغ دروغ دروغ دروغروغ دروغ

Anonymous ناشناس said...
بحث بی فایده با بی خبر خود دانشمند بینی مانند این سعید-نشان میدهد حسن نیت تورا و بلاهت او را.حال بگذریم از اغراضی مثل توهم تحت حمایت و راهنمایی و غیره گرفتن مثلا دختر تنها. یا کنترل و شناسایی در وب

Blogger sofeiaa said...
این آقا نه غریبه است و نه خطرناک، دوست عزیزیه که با هم در این مورد اختلاف عقیده داریم