افسانه‌ی ما
۱۳۸۹ شهریور ۱۳, شنبه
مدیریت محافظت از خود
آدم‌ها باهوش هستند و با خلاقیت بی‌پایان هر روز به روش‌های تازه ای برای آزار دادن هم‌ دیگر دست می‌یابند.
باید بپذیرایم که روزهای خوش ای که در آن می‌توانستیم احساسات ناخوشایند هم‌نوعان‌مان نسبت به خودمان را در قالب کتک و عربده و فحش ببین‌ایم، نبودن‌ها ‌شان دلائل قابل درکی داشت و در ِ زندگی ات را که به روی کسی باز می‌کردی یک راست مثانه اش را روی در و دیوار زندگی ات تخلیه نمی‌کرد گذشته است.
با یک میله‌ی زنگ زده و چند سنگ و کلوخ داخل جیب های مان نشسته ایم وسط میدان جنگ ِ کاربلد ها و راضی شده ایم به دوستانی که ترس‌ناک نیستند. زخم‌های کاری نمی‌زنند و آزارهایی می‌رسانند که ابزار پانسمان‌شان در جعبه کمک های اولیه مان باشد.
راضی شده ایم. به آن‌ها که دردهایی به ما می‌دهند که بلد ایم از خودمان در برابرشان مراقبت کنیم.

7 Comments:
Blogger Hel. said...
سوفیا
عالی بود!
یاد یه تیکه از کتاب "عطیه برتر" افتادم:
اندک آسیبی که دیگران می توانند به خاطر رفتار معصومانه مان به ما بزنند، در برابر شادی ای که در زندگی می یابیم و احساس می کنیم، هیچ است. دیگر لازم نیست جوشن های سنگین به تن کنیم، سپرهای آزارنده به دست بگیریم و سلاح های خطربار برداریم. معصومیت از ما حفاظت خواهد کرد.

Blogger sofeiaa said...
بی سلاح‌ایم و چاره ای نداریم
باید از خودمون مراقبت کنیم

Anonymous حمید said...
خیلی هم خوشحالم از شما. تازه مواجه شدم باهاتون. بسیار عالی.

Anonymous مهناز said...
آری...

Anonymous حمید said...
شما به در ودیوار زندگی کسی گه نزدید؟من تورا مقدس دیدم چون بودی وامیدوارم باشی خانومی...

زندگی با 8ریشتر زلزل بازم زندگی.

Anonymous رضا.م said...
باز که خوابت برده؟!

Anonymous afshin said...
هوم