افسانه‌ی ما
به سلامتي.همه ئ بزرگان در اين مدت در مورد دوستي من با مهناز اظهار نظر فرموده بودند به جز خانم مارپل و ورژن مردانشون.شکر که شما هم براي ما تعيين تکليف کرديد که اطلاع داشته باشيم شما چي صلاح ميدونيد که اجراش بکنيم. برخورد با شما حداقل حسنش اينه که ادم بهتر درک ميکنه ارزش اون ادمهايي رو که سالها تنها و با هر نوع مشکلي خارج از کشور زندگي کردند و مثل امثال شما از روان ازاد نشدند.واقعا هم افتخاريه که ادم در طول زندگي محدودش سعادت
اشنايي با همچنين نوع جانوران خود شيفته اي رو پيدا کنه٫تبريک ميگم

۱۳۸۳ خرداد ۹, شنبه
مثل اينکه خاصيت ندارن مردم ايران٫در نقش گلابي ان. چند سال بدبختي کشيدن زالويي مثل شاه رو بيرون بندازن٫حالا اين دربار اسپانيا پس مونده هاي خانوادشو عروسي شازده اش دعوت ميکنه.يعني اصولا مهم نيست ماها چي رو به رسميت ميشناسيم٫شاه بوده ديگه٫تا اخرين تولهء شاه هم شاهزاده ميمونه.حالا بماند که بعدش حکومت ايران شد طويله٫حالا اون کلا بماند
بعد از ظهري اين زنگ زده بهم ميگه :اصلا نترسي ها ..اصلا هول ورت نداره ها٫هيچي نشده.فقط اينجا يه زلزله ئ کوچولو اومده ...حدودا ۶ ريشتر! گفتم اگه توي اخبار ديدي فکر نکني خبريه
منم که اصلا هول نشدم٫به هيچ عنوان
۱۳۸۳ خرداد ۷, پنجشنبه
يا اينجا بوي کلر مياد يا من دلم خواسته و به وجود امده.بوي کلر استخر٫پشمک روي چوب و ديدن کسي که پنجره ئ اشپزخونه رو باز ميکنه و سيگار ميکشه.نه به خاطر ديدن اسمون صاف٫ولي مهربانترين حالت چهره اش در تمام طول روز...يکي به جاي تمام پاکت پاکت سيگارهايي که خرج فانتزي هاي فلسفي اينهمه ادم ميشه.فانتزي هايي که هيچوقت وجود عيني شدن رو ندارند .تخيل هم هزينه داره٫من عيني شده هاش رو دوست دارم
من چيزي راجع به فضا نميدونم.قبلا هميشه فکر ميکردم اگر کسي از کره ي زمين به بيرون پرتاب شه به کدام سمت سقوط ميکنه؟اگر هيچ کجا جاذبه اي وجود نداشته باشه٫به کجا ميرسه؟ شايد هميشه معلق در فضا بمونه تابميره٫شايد اصلا نزديک خورشيد بره و اب شه٫يا به يه شهاب سنگ بخوره و متلاشي بشه.تخيلم بيشتر از اين قد نميداد.حالا که يادش افتادم ديدم هنوز تخيلم فراتر نرفته٫فکرش رو بکن من داشتم تلاش ميکردم که تخيلم رو درمان کنم٫در حالي که مشکلش اينجاست که اين سوال اصلا وجود نداره
حالا شايد بيربط هم نباشه٫اين داستان هستي خيلي بوداره
۱۳۸۳ خرداد ۶, چهارشنبه
تازه دوزاريش افتاده که جان کلام بيشتر جملات عميق فلسفي يه طيف عمده اي از مردها مترادف با همون جيگر عمله هاي ميدون شوشه
بدينوسيله تشکرات صميمانه دارم از اميدو مهشيد و نوشي عزيز ٫ کي بشه سر قل شماها که جبران کنم زحمتتون رو.گمشده ام در ايران يافت شد.ببخشيدش اين قل ما رو که بازيگوشي ميکنه گاهي..بوي مادرش رو شنيده و يادش رفته که اينجا چقدر جاهاي خالي سريع توي چشم ميان
همانا بپرهيز از کساني که شعور ندارند و فرستنده دارند. اسم تبليغات فله اي براي اندام زيبا و پوست لطيف و زيبايي با نويد يافتن يک شوهر خوب را ابتذال ميگذارند؟فرهنگ سازي؟توهين؟ تلويزيون لاريجاني و تلويزيون ايراني هاي عتيقه ئ لس انجلس با کمک و همياري هم دو تيپ از زن ارائه ميدهند که خيلي هم نسبت به سليقه ئ عمومي تصادفي نيست: يا مفيد براي ميز غذا و بچه هاي شما ٫يا مفيد براي تخت خواب شما و با چند درجه لطف براي همراهي کردن در مهماني يا رستوران. خانمهاي عزيز خوب دقت مبذول بفرماييد که با ازادي کامل و فراغ بال اجازه داريد که فکر کنيد که قلبا تمايل داريد بيشتر در چه بخشي مفيد باشيد.اگر حيطه تخصصي شما برنج و قيمه است تشريف ببريد سمت ميز که حاصل زحمات شما با لبخند منتظر نشسته٫اگر هم که کرمها و قرصها اثر بخش بودند که نياز به اقدام خاصي نيست٫راه برويد٫نتيجه خودش يافت خواهد شد
۱۳۸۳ خرداد ۵, سه‌شنبه
من هميشه با نور افتاب دقيقا وقتي ميرسيد وسط اسمون بيدار ميشدم.ميخورد به چشمهاي من.هيچوقتم نخواستم جاي تختمو عوض کنم
...
بارون مياد

اومدم، نيستی. بو نون سنگکو شنيدی؟
منم تختم رو به آفتاب بود٫قل عزيز. باد مياد
کله قلب دار
کله که بغل ميکنه
اين بوی خوب از کجا مياد؟

حتما بوي خودته
جهانگرداي کوچولويي که هيچ کس سهمي براشون از زندگي کنار نذاشته
دستتو بده من

سهممونو از زنگی با چنگول و پنجول ميگيريم. با چک و لگد
اينم دست---------> نميبينيش؟

دستات سرده.مثل دستاي من
من ميترسم.اگه بدوني چه زوزه اي ميکشه اين باد اگه بدوني
دلم ميخواد قايم شم زير پتو

منهم..چقدر زندگي براي همين لذتهاي کوچيک و شيرين هم بي رحمه
دلم تنگ ميشه بري تو .براي جنگ هاي شبانه
خيلی خستم. کوشی؟

نگاه ميکنم نميبينم چشم مرا هواي تو پر کرده

اهاي دختر ٫مواظب خودت باش.باشه؟
بوس هزار تا
تمام کله هاي قشنگ
تمام خواباي خوب
ميگذره.همه اين لعنتها ميگذره



۱۳۸۳ خرداد ۳, یکشنبه
(+)
چي بشه که احمقي مثل تو باعث بشه که دهان من باز بشه٫به خودت افتخار کن.معمولا اين زحمت رو براي هر کسي نميکشم٫اما تو يکي بدجوري تو عرياني خودت غرق شدي.اينطور ميشه که سکوت براي تو بس نميکنه چون اصولا شعورش رو نداري.پس بد نيست که بشنوي٫شايد برات لازم باشه که بفهمي اگر کسي سکوت ميکنه يا صبر ميکنه نه براي اينه که نميتونه وقيح باشه يا اينکه دم به دم کثافت از دهن بيرون ريختن خيلي کار سختي باشه
موجوداتي نظير تو ٫که خيلي سرمست پروراندن واژه ها در کارخانه ئ وجودشان هستند و از ساختن جمله اي که اولش با "من" شروع نشه عاجزند٫ تاريخ مصرف دارند.کلمه هاي زيباي تو در نظر من کاربردي شبيه اسپري داخل توالت دارند٫بوي گند رو بالاخره بايد با چيزي پوشاند٫اگر اين کلمات رو ازت بگيرند چي داري؟اگر اون دنياي خياليت که درش روي تخت عاج نشستي و تمام حوريان رو جمع کردي که جواب حرص تمام نشدنيت رو بدند رو نداشتي چه ميکردي؟چي براي گفتن داشتي.ادمي که عرضه ئ سامان دادن به زندگي خودش و ادمهاي محدود دور خودش رو نداره و دائم ازشون به فانتزي پناه ميبره رو چه به تز دادن در مورد نجات دنيا؟ اگر تو نميتوني نفرت رو تجربه کني از ناتوانيته.ادم ترسويي مثل تو رو چه نفرت٫فکر ميکني من به هر کثافتي عشق ميورزم؟بيچاره اي که گوشهات رو براي کلامي که به گوش خودت خوشايند بياد فيلتر کردي.درکت ميکنم٫دردت به درد پسر بچه ها در سن بلوغ ميخوره٫لزوما بالا رفتن سن و سواد که به بالا رفتن شعور ادمها کمکي نميکنه
بشين و براي خودت متنهاي بي انتها با کلمات زيبا بنويس٫تا ابد خودت رو تشريح کن٫ميتوني تا هر وقت که دلت خواست با خوش خيالي باور کني که هر کس برات هورا ميکشه براي اينه که جملات زيبات رو خونده و به عمق وجودت پي برده٫احمقي اگر هنوز نفهميدي که چقدر اين حرفها تو خاليه٫هيچوقت نخواهي خواست که بفهمي که شايد کلامي معني ديگه اي از اون چيزي که در محدوده ئ عقل تو ميگنجه هم داره٫که اگر کسي سکوت ميکنه شايد براي اين باشه که فهميده کسي مثل تو ٫از توانايي شنيدن و فهم کسي غير از خودش محرومه.حالا هي کفن اين مردار و عوض کن٫بعيد ميدونم که روزي بفهمي بوي اين لاشه از کجا بلند ميشه
۱۳۸۳ خرداد ۱, جمعه
هيچکس نميتونه مثل تو قشنگ بشکنه
من صبح با صداي نديمه ام از خواب بيدار ميشدم و به افتاب با چشمهاي نيمه باز نگاهي ميکردم و غلطي ميزدم
من يک خواهر کوچولو داشتم که عاشقانه به اونطرف پرچين نگاه ميکرد.دستش رو ميگرفتم و ميگفتم زود باش٫پدر سر زمين تنهاست
من شاهزادهء يکي از سواحل دور بودم.امروز روز ازدواجم بود و به اين فکر ميکردم که در تمام اين سرزمين هيچ کس به اندازه ئ من در زندگيش بي اختيار نبوده
من عرب ميبودم٫ در اين فکر که شايد مردي که ادامه ئ زندگي من رو تعيين ميکنه مهربانتر از پدرم باشه
من اين دختر سياه بودم که هميشه با نفرت نگاهم ميکنه
شايد هر چيزي جز اين ميبودم.شايد هر جور ديگه اي فکر ميکردم.هر کسي که بودم دنيا توي چشمهام جا ميشد٫مادرم دوست داشتني ترين بود و حتما سهمي در تعيين بهترين ها و بدترين ها داشتم.اگر اين يک باور بود٫هيچکس وسط دنيا نمي ايستاد

۱۳۸۳ اردیبهشت ۳۱, پنجشنبه
تلاشهاي مذبوحانه ي ناشي از هوسهاي سرباز کرده ئ يک پيرمرد وقتي که يک دختر جوان رو ميبينه ادم رو ياد وقتي ميندازه که گوشت از داخل بشقابت ليز ميخوره و نااميدانه سعي ميکني چنگال رو محکم درش فرو کني و نگهش داري.احتمالا بشقاب واژگون ميشه.احتمالا باقي مانده ئ غذا ميريزه و غير قابل استفاده ميشه ..اه باز پشه ها اومدند
اسم شهروند٫بيشتر از انکه حس امنيت و تعلق رو ياداوري کنه يادت مياره که از ويرانه امدي و به هيچ جا ميري.که از دست مادر درنده به جنگل درندشت پناه بردي٫که حتي اگر جنگل قتلگاهت نشه هر جا که کسي دستت رو گرفت قبل از اونکه خوشحال بشي به ياد مادر نامهربانت مي افتي که هميشه منتظر دستاش بودي


نديد بديدا رو ميگيرن.ساعت از ۱۰ ميگذره و هوا هنوز روشنه.سياهي کم اومده شايد٫حالا ميشه فهميد که قبلا با عادتها رفتم٫چند سال بايد تمرين تعجب کنم تا به عقب برگردم؟


۱۳۸۳ اردیبهشت ۲۸, دوشنبه
فردا عبارت است از يک روز عادي که يک کمي چيزه
مرسي اقاهه.شما همون حرف خوب هستين
يه چيزي بگم؟من روم نشد خوابم رو کامل تعريف کنم
هنوز خيلي وحشتها وجود دارند که براي تحملشون خيلي کم هستم
يه دختر کوچولوي پيشي دست منو ول کرده٫بهش گفتم اخه مگه ادم دست بوسي رو ول ميکنه؟جواب نداده٫فقط پاهاشو کوبيده زمين و روشو اونور کرده.اخه پيشي خانوم٫تو که ميدوني سر اين هاري بند کدوم زخمهاست ديگه چرا٫نکنه دلت درد گرفته و من نبودم؟بيا با زبون خوش برگرد خونه٫اخه والا کار ديگه اي نميتونم بکنم.يخها که روي هم تلنبار ميشن اين کورسوها براي اب شدنشون جواب نميدن.نميدوني هر چي که ميگذره اينهمه جاي خالي چقدر بزرگ و زشت و ترسناک به ادم دهن کجي ميکنن.امشب کجايي؟الان کجايي؟براي اين که دادهاي سکوت شده ئ من رو بزني کجايي؟کوشي؟
فکرش رو بکن٫در اون لحظه ئ سربريده شدن چقدر تمناي زندگي داشته
من کلي حرف داشتم بزنم٫يادم رفت طبق معمول.اگه حافظه رو يه ظرف پر اب بگيريم که بايد با ني ازش اب خورد حدس ميزنم تو ني من يه چيزايي گير کرده٫يه چيزايي با قدمت تاريخي البته
اما سکينه خانم تا يادم نرفته٫عباست رفته رفته داره شهيد ميشه٫فعلا دستاشو بريدن يه چکشم زدن تو فرق سرش٫حالا شما بشين با بچه ها تو خيمه تخمه بشکونين٫خيالي نيس
۱۳۸۳ اردیبهشت ۲۳, چهارشنبه
به قطع هاي شکسته لگد نزن
شايد من باشم.شايد انقدر اين دارکوب بين چشمهاي من کوبيده باشه که چشمي نمانده
باشه٫شايد ريخته باشم٫شايد پخش شده باشم.لگد نکن٫شايد دوقدم جلوتر احساس سوزش داخل استخوانهايت کردي٫شايد خواستي نابود نشي و براي چسباندن خودت به يه دست با چسب نياز داشتي.راهتو کج کن٫اينطور شانس به هم رسيدن بيشتره

هوي
اين يعني اينکه کاملا ممکنه ادم اينقدر هم بد بياره٫دقيقا در همين حد.تخيلم اجازه نميده بعدش رو ببينم٫قسمت نشه هم که ببينم.به سلامتي به مرحله ئ درک پديدهء قسمت و پيشوني و کاربردشون در زندگيهم رسيدم ديگه٫بازم شکر دست خالي نرفتيم
او در عنفوان جواني دست به خودکشي زد.او احساس زائده اي اضافه روي پوسته ي دنيا ميکرد.او با کشتن خودش از توهمات بيشتر در اين زمينه جلوگيري کرد.او مرد و تمام زندگي اش در دوخط جا شد
اين هم بد فکري نيست.دونه به دونه امريکائيها عراقي ها رو بکشند و عراقيها امريکائيها رو سر ببرن تا نسلشون ته بکشه٫اون نفراي اخري هم پيشنهاد ميدم دوئل کنند.خيلي هيجان انگيزه
چقدر زندگي شيرينه
سکوت توهم برداره.به همه پيشکشش ميکني و هر کس تعبير دلخواه خودش رو پيشکش نامش ميکنه.اگر مهرت رو بخواد علامت رضاست٫اگر خشمت رو بخواد نشان کين هاي فرو خورده است.از سکوتت نردبان ميسازند و هلت ميدهند به عرش .از سکوتت بام ميسازند و پرتت ميکنند به قعر. نفهمي و نداني و نخواهي و نتاني.خردت ناقص است اگر درش"بي معنا" معنايي ندارد. نگاه نکن٫اگر نگاه کني ميفهمي و اگر بفهمي معذب ميشوي.سکوت کرده و نميخواهي بفهمي که گوش تو را جوي باطلي براي کلامش ميداند
۱۳۸۳ اردیبهشت ۱۷, پنجشنبه
پررو نيست٫احمق نيست٫بي سواد نيست٫فقط وقيحه.صدات که در بياد به طرفه العيني تبديل به يه موجود بي ازار و ساده ميشه.احمق هم به حد کافي هست که باورش کنه.حالم به هم ميخوره از شعار٫از ادعاهاي اسمان هفتم پاره کن خوش رنگ و لعابي که اگه دنبالشو بگيري ته لجن ترين فاضلابها ميرسي.حالا بيا بحث کن که اصولا کي ميتونه ثابت کنه که بوي گندي که تو گند حسش ميکني در واقع يه رايحه ئ خوش نيست٫خجالت نکش٫ايراد از تو نيست٫اگه بنا به درک باشه کثافت رو هم ميشه درک کرد٫فقط مشکلش اينجا به وجود مياد که ميل داره تو به اسم گل نرگس درکش کني.نه اخه نميشه که٫از يه طرف بايد وجهه رو حفظ کرد.لامصبو نميشه نديده گرفت که٫شده مانيفستي بنويسم که محور وجوديش من و علايق من باشه٫از اونورم مطلب چيز ديگه اس.واضحه؟
باقي هم داره٫اما من راويش نيستم
از کجا ميخرين بابام جان اين اعتماد به نفسهاي فله اي رو اخه؟
۱۳۸۳ اردیبهشت ۱۶, چهارشنبه
خانمي به فدايتان٫لطفا هر چه زودتر روي سگي تان بالا بيايد٫بهش احتياج مبرم داريم..اخه ميدوني که.همه مرد بودند٫نفهميدند.نميفهمند٫به قوت قلبتان براي حملهء گرگهاي پير نياز داريم..ميدانيد که٫همه جا هستند٫هميشه هستند. سايه هاي خاکستري هر گوشه و کنار کمين کردند٫لطفا بياييد و چشم من بشيد٫چشمهام خسته اند٫براي ديدن هر سايه اي پشت هر کميني٫گرگها همه جا هستند و ما يک نفر که فقط فرسوده ميشيم و بس
۱۳۸۳ اردیبهشت ۱۵, سه‌شنبه
افتاب ميتابد.بوي پهن از مزارع برمي خيزد و نوستالژي مان درد ميگيرد
از من عزرائيل نازل شده از فرهنگستان فارسي ساختند٫فقط به خاطر اينکه گفتم براي فارسي حرف زدن استفاده ي حروف اضافه اي مثل به٫در٫با٫و٫در٫که٫ داخل يک جمله ظاهرا براي فارسي بودنش کافي نيست٫لااقل از سه تا فعل دو تاشو فارسي بگين که تصور کنم مشغول فارسي حرف زدن با من هستين.بعد يارو فکر کرد من گفتم که قبلا فرهنگ معين بودم.برگشته ميپرسه: اگه بخوام بگم" يکي رو بيست دقيقه ميکشتونمش و بعد زندگيش ميکنم "رو به فارسي بگم چي ميشه؟
۱۳۸۳ اردیبهشت ۱۴, دوشنبه
ساعت ۱۱:۲۳ دقيقه ئ نيمه شب يکي به خودش ميگه ۱۰ دقيقه فرصت داري که يه چيزي بنويسي.بعد يه چيزي مينويسه.بعد ميزاره يه جايي که ملت هم حظ ببرن.اما ملت حظ نميبرن٫چون متوجه نيستن که مطلب براي حظ بردنه
-
دومي فکر ميکنه مفعول اين نوشته اس٫سومي فکر ميکنه دومي اشتباه ميکنه٫مفعول ناشناسه.چهارمي فکر ميکنه مفعول مسلما خودشه.پنجمي به چهارمي ميگه موافقم.ششمي به دومي ميگه داستان چي بود؟دومي ميگه بيا تا واست بگم.هفتمي به چهارمي ميگه به نظر من با گفتگوي منطقي مسئله رو حل کني معقولتره٫اما پنجمي ميگه محلش نده٫مزخرف ميگه
-
اولي مياد پيش سومي ميگه سلام.سومي ميگه سلام و زهر مار.تو غلط کردي و هفت جدو ابادت.تو اول ردهء وجوديت رو تو جانوران مشخص کن بعد بگو وجود دارم.اولي ميگه:جان؟
هيچي ديگه..هنوز بيکراني محدودهء مغز براي حدس دقيق منظور باقي ثابت نشده..تقريبا همين